علیرضاعلیرضا، تا این لحظه: 18 سال و 6 ماه و 2 روز سن داره
آزادهآزاده، تا این لحظه: 14 سال و 9 ماه و 9 روز سن داره
عارفهعارفه، تا این لحظه: 7 سال و 1 ماه و 19 روز سن داره
وبلاگ علیرضا وآزاده و عارفهوبلاگ علیرضا وآزاده و عارفه، تا این لحظه: 8 سال و 6 ماه و 4 روز سن داره

خاطرات علیرضا و آزاده و عارفه

تولد 13 سالگی علیرضا😘

تولدم شد و یک ‌سال دیگه هم گذشت… اولش همه شبیه هم هستیم،کوچولو و کچل! حتی صداهامون هم شبیه به هم‌دیگه‌ست. با اولین گریه بازی شروع می‌شه هی بزرگ می‌شیم بزرگ و بزرگ‌تر اون‌قدر بزرگ که یادمون می‌ره یه روز کوچولو بودیم! دیگه هیچ چیزی‌مون شبیه به هم نیست، حتی صداهامون. گاهی با هم می‌خندیم، گاهی به هم! گاهی دوست می‌داریم و گاهی متنفر می‌شیم. یک سال دیگه گذشت یک سال دیگه گذشت و باید صفحهٔ سفید دیگه‌ای که پیش روم گذاشتن‌و پر کنم. خدا کنه امسال رو سفید باشم و صفحه‌م رو کم‌غلط تحویل بدم. یک سال بزرگ‌تر شدم یک سالی که نمی‌دونم توش واقعاً...
4 آبان 1397

19 ماهگی عشق کوچولوی مامان

    19  ماهگیت مبارک عشق کوچولوی مامان عروسک نوزده ماهه ی مامان داری کم کم خانم میشی و من بزرگ شدنت رو خیلی حس میکنم. ديگه همه چیز برات قابل درکه. به حرفامون با دقت گوش میکنی و سعی میکنی منظورمونو بفهمی وواقعا هم ماشالله اینقدر باهوشی همه چیز رو خوب درک میکنی.شیرین زبونیات که خوردنی ترت میکنه و هرروز سعی میکنی که کلمه جدیدی یاد بگیری و بعداز ما تکرارش میکنی وهرچند همه رو غلط ميگي ولی من با شنیدن هریک از این کلمات انرژی تازه ای میگیرم و هرروز با درفشانی که میکنی یک کلمه به فرهنگ لغاتت اضافه ميشه. پاییز هزار رنگ                 ...
18 مهر 1397

سال تحصیلی جدید مبارک

    بعد مدت ها اومدیم تا عکس بگذاریم متن های پست رو هم میزاریم به عهده مامان نرگس علی رضا عزیزم . مثل همیشه آماده و امیدوار راهی مدرسه شد . برای موفقیتت همیشه دعا می کنم .     آزاده گل نازم . روز اول کار و تلاش رو بهت تبریک می گم ...                       ...
1 مهر 1397

17 ماهگی

    عارفه کوچولوی 17 ماهه ی من 17 ماهگیت مبارک نازنینم دوستت دااااااااااااااااااااااااااااااااارم. اما چند روزیه خیلی بهونه گیر شدی خیلی اذیت میکنی. همش لجبازی میکنی. گاهی اوقات جیغ میزنی و حتما همون کاری رو که میگی باید انجام بشه. خیلی مامانت سعی میکنند که باهات کنار بیان اما واقعا بعضی اوقات از گریه هات که خیلی روی اعصابه از نق زدنات از غر غر هات از جیغ کشیدن از اینکه خیلی گیر میدی . و اخرش هم خودت نمیدونی چی میخوای و گریه کردنت برای چیه خسته میشندمامانت عارفه نازم . گاهی اوقات عصبانی میشند و خودشونو کنترل میکنند اما بعضی اوقاتم واقعا نمیتونند...   سلام عزیزم. امروز 24 تیر 97 بود که روز د...
18 مرداد 1397

16 ماهگی عارفه سادات

    دخمله نانازی .قشنگه من کلوچه خوشمزه من سلام عزیز دلم فدات بشم که داری بزرگ میشی و هر روز که میگذره با کارهات به مامان و بابات میفهمونی که باید با دوران نی نی بودنت خداحافظی کنند به شون میفهمونی که همدل و همپای مامانت خواهی شد یه همزبون یه مهربون یکی از جنس مامانت یه دختر که مثله فرشته هاست. خانمیه من با فرا رسیدن تابستان دوتا از دندونای کرسی شماهم جوونه زد یدونه سمت راست از پایین و یدونه هم از سمت چپ از پایین.مبارکه ملوسکم و الان شما 10تا مروارید خوشگل داخل صدف خوشگلت داری عشق من. دیگه باید بگم که از قبل کلی شیرین زبونتر شدی و دوست داری و خیلی هم سعی میکنی که بتونی کلماتو بگی اما فقط اولشو میگی. بهتره یه فرهنگ لغات ...
18 تير 1397