خاطرات علیرضا و آزاده و عارفه

انوم گردو خخخخخ ...

    زودتر از چیزی که فکرش میکردم بزرگ شدید، امسال دیگه شماها اون دختر و پسر کوچولوی کلاس اول نیستید  که یه دنیا دلهره داشتم که میتونه مدرسه رو دوست باشه یا نه؟ میتونه چندین ساعت رو بدون من بگذرونه یا نه؟ من نباشم از پس خودش برمیاد یانه؟ عزیز دردونه های من حالا دیگه شدند یه کلاس ششمی و کلاس سومی  باسواد...😊چشم بهم بزنم باید راهی دانشگاه بشید ... خدا پشت و پناهتون عزیزای جونم الهی که تو تمام این لحظه های قشنگ بتونم کنارتون بمونم،قوت قلبتون بشم و از دیدن موفقیت هاتون کیف کنم.                   ...

مثل نفس هایم دوست دارمت همانقدر بی اختیار... همانقدر تا پای جان... به جمع غذا خورها خوش اومدی عزیزم ۶ ماهگیت مبارک پروردگارا حافظشان باش     ...

    جان جانانمون دیدن بزرگ شدن و قد کشیدنت چه زیباست یه روزی دستاتو میگرفتم تا اولین قدم هاتو برداری چقدر حواسمون بهت بود نیوفتی چقدر زود گذشت اون روزها! چطوری به یه چشم بهم زدن گذشت؟! حالا تو راه رفتن از ما جلوتری و ما باید خودمون رو به تو برسونیم آنقدر زود بزرگ نشو عشق دلم دلمون تنگ میشه واسه اون روزهای بی تکرار❤                         ...

این روزها نمی دانم تو زیباتر شده ای یا من عاشق تر امید های مامانشونن .❤️❤️❤️   ...

به نـــــــــــــــــــــــــام خــــــــــــــدا ... نوه های اول و اخر . ماشاله ، همش 38 سال اختلاف سن دارن . خدا حفظشون کنه ...

تو مثل دلبری های پاییز می مانی آدم نمی داند نگاهت کند یا کوچه به کوچه عاشقانه در آغوشت بگیرد ۳ ماهگیت مبارک طنازم دخترقشنگم سلامت باشی همیشه ...

    دلبندم   تو دوست داشتنی ترین دلیل حواس پرتی های امروز منی                                 ...

نفس هایت ضربان قلبم را به شماره می اندازد تو آرام آرام نفس بکش من لحظه به لحظه دیوانه ات میشوم عشقم،عزیزکم، یک ماهه شدنت مبارک دخترنازم فردا یه ماهه میشه ...